طفل یتیم

طفل یتیم



رخشندهٔ اعتصامی معروف به پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز - درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در تهرانشاعر زن ایرانیاست  که از او با عنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» یاد می‌شودپروین از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان معاصر ایرانی بود که در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و گرایش وی به سرودن شعر نقش مهمی داشت. پروین اعتصامی از پایه‌گذاران سبک شعر مناظره‌ای است و در زمان حیاتش مجموعه‌ای از شعارهایش در قالب‌هایی مانند مثنوی، قطعه و قصیده در قالب دیوان اشعار به چاپ رساند. او مدتی نیز در کتاب‌خانه‌یدانشسرای عالی، به شغل کتابداری مشغول بود و بعد از آن قبل از دومین نوبت چاپ دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه درگذشت و در حرمفاطمه معصومه به خاک سپرده شد.

به پاس زحمات فراوان پروین اعتصامی در زمینه شعر معاصر ایران و سبک شعر مناظره‌ای، روز بیست و پنجم اسفندماه (۱۶ مارس)، روز بزرگداشت پروین اعتصامی شاعر ایرانی نامگذاری شده است.

طفل یتیم

کودکی کوزه ای شکست و گریست
که: «مرا پای خانه رفتن نیست 
  
چه کنم اوستاد اگر پُرسد؟ 
کوزه ی آب از اوست از من نیست

زین شکسته شدن دلم بشکست
کار ایام جز شکستن نیست

چه کنم گر طلب کند تاوان؟ 
خجلت و شرم کم ز مردن نیست

گر نکوهش کند که کوزه چه شد 
سخنیم از برای گفتن نیست

کاشکی دود آه، می دیدم 
حیف، دل را شکاف و روزن نیست

چیزها دیده و نخواسته ام 
دل من هم دل است ، آهن نیست

روی مادر ندیده ام هرگز 
چشم طفل یتیم، روشن نیست 

کودکان گریه می کنند و مرا 
فرصتی بهر گریه کردن نیست 

دامن مادران خوش است، چه شد 
که سر من به هیچ دامن نیست؟

خواندم از شوق، هر که را مادر 
گفت با من، که مادر من نیست 


از چه یک دوست بهر من نگذاشت
گر که با من زمانه دشمن نیست؟

دیشب از من خجسته روی بتافت
کز چه معنیت، دیبه بر تن نیست؟

من که دیبا نداشتم همه عمر

دیدن ای دوست، چون شنیدن نیست

طوق خورشید، گر زمرد بود
لعل من هم، به هیچ معدن نیست

لعل من چیست؟ عقده های دلم 
عقد خونین، به هیچ مخزن نیست

اشک من گوهر بنا گوشم 
اگرم گوهری به گردن نیست 

کودکان را کلیج هست و مرا 
نان خشک از برای خوردن نیست 

جامه ام را به نیم جو نخرند 
این چنین جامه، جای ارزن نیست 

ترسم آنگه دهند پیرهنم
که نشانی و، نامی از تن نیست 

کودکی گفت: مسکن تو کجاست؟ 
گفتم آن جا که هیچ مسکن نیست

رقعه، دانم زدن به جامه ی خویش 
چه کنم؟ نخ کم است و سوزن نیست 


خوشه ای چند می توانم چید
چه توان کرد؟ وقت خرمن نیست 

درس هایم نخوانده ماند تمام 
چه کنم؟ در چراغ روغن نیست

همه گویند پیش ما منشین 
هیچ جا، بهر من نشیمن نیست

بر پلاسم نشانده اند از آن 
که مرا جامه ی خز ادکن نیست

نزد استاد فرش، رفتم و گفت
در تو فرسوده، فهم این فن نیست 

همگنانم، قفا زنند همی 
که تو را، جز زبان الکن نیست

من نرفتم به باغ با طفلان 
بهر پژمردگان، شکفتن نیست

گل اگر بود، مادر من بود 
چون که او نیست، گل به گلشن نیست 

گل من خارهای پای من است 
گر گل و یاسمین و سوسن نیست 

اوستادم نهاد لوح به سر 
که چو تو، هیچ ، طفلِ کودن نیست 


من که هر خط نوشتم و خواندم 
بخت با خواندن و نوشتن نیست


پشت سر اوفتاده ی فلکم 
نقص «حُطّی» و جُرم «کَلمَن» نیست 

مزد بهمن، همی ز من خواهند 
آخر این آذر است، بهمن نیست

چرخ، هر سنگ داشت بر من زد 
دیگرش سنگ، در فلاخن نیست

چه کنم؟ خانه ی زمانه خراب
که دلی از جفاش ایمن نیست


پروین اعتصامی



واژه نامه:


1- خجلت: خجالت و شرمندگی 
2- 
نکوهش: سرزنش 
3- 
روزن: پنجره
4- 
روی بتافت: روی برتابید، رو برگرداند
5- 
طوق: گردن بند 
6- 
عقده: غم، غصه، گره 
7- 
کلیج: نان بزرگ روغنی، کلوچه
8- 
رقعه: وصله
9- 
دانم: می توانم 
10- 
پلاس: گلیم ضخیم، پارچه کهنه
11- 
خز ادکن: نوعی خز بسیار تیره و مرغوب
12- 
همگنان: دوستان، رفیقان، همنشینان
13- 
قفا زنند: پس گردنی می زنند 
14- 
الکن: گنگ، لال، نارسا، ناگویا
15- 
یاسمین: یاسمن، نوعی گل
16- 
حطی و کلمن: کنایه از الفبا، ترتیب حروف الفبای عربی را با در نظر گرفتن ارزش عددی آن ها با «ابجد» «هوز» «حطی» «کلمن» و...مشخص می کند
17- 
فلاخن: وسیله ای که با آن سنگ پرتاب می کنند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.