نامه رسان

نامه رسان

محمد قلی بسیج خلخالی


نامه رسان نامه ی من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

خون به رگ زال زمان شیر شد

برده ی بیچاره ز جان سیر شد


 

نامه ی ما را نکند باد برد

یا که فرستنده اش از یاد برد

یادگری بر دگری داد برد

صید شد اندر ره و صیاد برد



دیده به در دوخته ام قرن ها

زآتش غم سوخته ام قرن ها

چهره برافروخته ام قرن ها

سوخته ام سوخته ام قرن ها




قاصد وامق بر عذرا رسید

دستخط قیس به لیلا رسید

نامه ی یوسف به رلیخا رسید

نامه رسان خون به دل ما رسید

 

 

نامه رسان نامه ی من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

 


لک لک آواره ی بی خانمان

روی چنار آمد و زد آشیان

جوجه برآورد زمان در زمان

هر نوه اش شد سر یک دودمان

  

 

نامه رسان نامه ی من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد

 


نامه ی ما را نکند باد برد

یا که فرستنده اش از یاد برد

یادگری بر دگری داد برد

صید شد اندر ره و صیاد برد

 

نامه رسان نامه ی من دیر شد

کودک ولگرد فلک پیر شد



 

محمد قلی بسیج خلخالی


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.