کارون
بلم آرام چون قوئی سبک بال
به نرمی بر سر کارون همی رفت
به نخلستان ساحل قرص خورشید
ز دامان افق بیرون همی رفت
شفق بازی کنان در جنبش آب
شکوه دیگر و راز دگر داشت
به دشتی پر شقایق باد سر مست
تو پنداری که پا ورچین گذر داشت
جوان پارو زنان بر سینه موج
بلم میراند و جانش در بلم بود
صدا سر داد غمگین در ره باد:
ادامه مطلب ...