در امواج سند


مهدی حمیدی شیرازی


این انیمیشن بر اساس شعر استاد مهدی حمیدی شیرازی و در رابطه با حمله مغول به ایران و شجاعت و دلاوری جلال الدین محمد خوارزمشاه و سپاهیانش تهیه گردیده است


به مغرب، سینه مالان قرص خورشید
نهان می گشت پشت کوهساران 

فرو می ریخت گردی زعفران رنگ
به روی نیزه ها و نیزه داران 

ز هر سو بر سواری غلط می خورد 
تن سنگین اسبی تیر خورده 

به زیر باره می نالید از درد 
سوار زخمدار نیم مرده

ز سم اسب می چرخید بر خاک 
به سان گوی خون آلود، سرها 

ز برق تیغ می افتاد در دشت 
پیاپی دستها، دور از سپرها 
 
ادامه مطلب ...

سرود نان

سرود نان

سیمین بهبهانی


سیمین خلیلی معروف به سیمین بـِهْبَهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ تهران - درگذشته ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ تهران) نویسنده و غزل‌سرای معاصر ایرانی و از بنیان‌گذاران کانون نویسندگان ایران بود. سیمین بهبهانی در طول زندگی‌اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شده‌اند. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی هم‌چون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تن‌فروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر می‌گیرند.[۱۲] او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است





چنگی دوره گرد باز آمد

نغمه زد ساز نغمه پردازش

سوز آوازه خوان دف در دست

شد هماهنگ ناله سازش

پای کوبان رسید و دست افشان

دلقک جامه سرخ چهره سیاه

تا پشیزی ز جمع بستاند

 

ادامه مطلب ...

تولدی دیگر

تولدی دیگر

فروغ فرخزاد


همه هستی من آیه تاریکیست 

که ترا در خود تکرار کنان 
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم آه 
من در این آیه ترا 
به درخت و آب و آتش پیوند زدم 
زندگی شاید 
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد 
زندگی شاید 
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد 
زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتناک دو همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد 
که کلاه از سر بر میدارد 

  ادامه مطلب ...

قلب مادر

قلب مادر



داد معشوقه‌ به‌ عاشق‌ پیغام‌ 
که‌ کند مادر تو با من‌ جنگ‌ 

هرکجا بیندم‌ از دور کند 
چهره‌ پرچین‌ و جبین‌ پر آژنگ‌ 

با نگاه‌ غضب‌ آلود زند 
بر دل‌ نازک‌ من‌ تیرِ خدنگ‌ 
 
ادامه مطلب ...

مادر

مادر

نصرت رحمانی


نصرت رحمانی (زاده ۱۳۰۸ در تهران - درگذشته ۱۳۷۹ در رشت) یکی از شاعران معاصر نوگرای ایران است. دوره آموزشهای دبستانی و دبیرستانی را در همین شهر به پایان رساند و سپس وارد مدرسه پست و تلگراف و تلفن شد سپس به کار در رادیو پرداخت سپس به روزنامه نگاری پرداخت سپس مسوول صفحات شعر مجله زن روز شد.




مادر


مادر منشین چشم به ره برگذر امشب 

بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم 
آسوده بیارام و مکن فکر پسر را 
 بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم 
با خواهر من نیز مگو : او به کجا رفت 
چون تازه جوان است و تحمل نتواند 
 با دایه بگو : نصرت ، مهمان رفیقیست 
تا بستر من را سر ایوان نکشاند 
فانوس به درگاه میاویز! عزیزم 

تا دختر همسایه سر بام نخوابد 

 

ادامه مطلب ...

شمع آجین

شمع آجین

منوچهر شیبانی


شمع آجین، نوعی روش شکنجه و اعدام، در زمان‌های گذشته بوده است. در این شکنجه، روی بدن (بیشتر سینه) افراد سوراخ‌های فراوان ایجاد کرده، و در محل این سوراخ‌ها شمع قرار داده، و روشن می‌کردند


مردی 

بر پیکر برهنه او
تابنده شمعها ، در سوز
چون میخ ها فروشده هر شمع در تنش 
از داغ هر ته شمعی
جویی ز خون دویده سوی پایین
و ز اشک همچو سرب مذاب هزار شمع
سوزد به سان دانه اسپند.

آن مرد
لب می گزد به دندان
شکیبا بسوز تن!
با جرات ، بر سوی تیرگی ها
سنگین سنگین می گذارد دایم گام
 
ادامه مطلب ...

سیب

سیب

حمید مصدق و پاسخ ها به این شعر توسط فروغ فرخزاد و جواد نوروزی




تو به من خندیدی

و نمی دانستی 
من به چه دلهره از باغچه همسایه 
سیب را دزیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست تو دید 
غضب آلوده به من کرد نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز

 

 

 

ادامه مطلب ...

مادر! مرا ببخش

مهدی سهیلی

مهدی سهیلی شاعر و نویسنده ایرانی در هفتم تیر ماه سال ۱۳۰۳ در تهران متولد شد. نیای مادرش «اصفهانی» و نیای پدرش «تهرانی» بود. در ۱۹۵۷ چند اثر از وی را در مسکو به چاپ رساندند. او سال‌ها در رادیو ایران برنامه اجرا کرد. او در زمینه نمایش نامه نویسی نیز فعالیت داشته است. وی در ۱۸ مرداد ۱۳۶۶ در سن ۶۳ سالگی در گذشت .



 مادر! مرا ببخش



 مادر! مرا ببخش

فرزند خشمگین و خطا کار خویش را

مادر! حلال کن که سرا پا ندامت است
با چشم اشکبار، ز پیشم چو میروی 
سر تا به پای من 
غرق ملامت است.
***
هر لحظه در برابر من اشک ریختی 
از چشم پر ملال تو خواندم شکایتی
بیچاره من، که با همه ی اشکهای تو 
هرگز نداشت راه گناهم نهایتی
***
تو گوهری که در کف طفلی فتاده ای
من، ساده لوح کودک گوهر ندیده ام
گاهی به سنگ جهل، گهر را شکسته ام
گاهی به دست خشم به خاکش کشیده ام
***

 

ادامه مطلب ...