ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
مرگ ناصری
احمد شاملو
با آوازی یکدست ،
یکدست ،
دنبالة چوبینِ بار
در قفایش
خطّی سنگین و مرتعش
بر خاک می کشید .
"تاج خاری بر سرش بگذارید"
و آوازِ درازِ دنبالة بار
در هذیانِ دردش
یکدست
رشته ای آتشین
می رشت .
"شتاب کن ناصری ، شتاب کن"
از رحمی که در جان خویش یافت
سبک شد
و چونان قویی مغرور
در زلالیِ خویشتن نگریست
"تازیانه اش بزنید"
رشتة چرمباف
فرود آمد .
و ریسمانِ بی انتهایِ سرخ
در طولِ خویش
از گرهی بزرگ
برگذشت .
"شتاب کن ناصری ، شتاب کن"
از صف غوغای تماشاییان
العازر ،
گام زنان راه خود گرفت
دستها
در پسِ پشت
به هم درافکنده ،
و جانش را از آزارِ گرانِ دینی گزنده
آزاد یافت :
"مگر خود نمی خواست ، ورنه می توانست"
آسمان کوتاه
به سنگینی
بر آوازِ روی در خاموشیِ رحم
فرو افتاد .
سوگواران ، به خاک پشته برشدند
و خورشید و ماه
به هم
برآمد .
احمد شاملو ا. بامداد
واژه نامه :
ناصری : اهل ناصریه - منظور عیسی (ع) می باشد.
العازر : نام مردی است که عیسی (ع ) او را بعد از مرگ زنده کرد. (منتهی الارب ) آنندراج: عازر ثانی منم یافته از وی حیات
عیسی دلها وی است داده تنم را شفا.
خاقانی .